۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

گپ و انار

دور هم جمع شدیم. قسمت بود که دوستم را دوباره ببینم، یعنی مهمانش باشم. گفته بودم که صداقت برایم فاکتور مهمی است، امروز که با او مطرح کردم، دیدم که با هم در این خصلت اشتراک داریم!


گذر زمان، مفهوم خود را از دست داده بود. گرم صحبت بودیم. مادرش هم بود. زنی است با کمالات، با معلومات و زبانزد اطرافیان به خاطر ایده های نابش. باید بعدها از او و کارهای عجیبش بیشتر بنویسم. به ما می گفت که فقط خودتان و الان را نبینید. سعی کنید که بتوانید آینده را ببینید. هدف دراز مدت را انتخاب کنید و اعمال امروزتان را بر اساس آن انجام دهید. می گفت گاهی افراط و تفریط ما، اثرات مخربی را در آینده خودمان و بقیه می گذارد. دور اندیش باشید. من هم از کوانتوم گفتم. از این که آزمایش کرده اند که دو الکترون در دو نقطه مختلف از کره زمین، روی هم اثر دارند. در وقت دیگر می گفت که با مردم خوش اخلاق باشیم. به من می گفت که حتی با کسانی که به خاطر عدم صداقتشان قادر نیستی با ایشان دوست باشی، لااقل خوش اخلاق باش. یاد پریسا افتاده بودم که با هم راجع به این موضوع، کمی گپ زده بودیم. می گفت که این اخلاق خوش ماست که باعث می شود که اگر حرف درستی هم می زنیم، اثری داشته باشد.


****


انار خورده ام. جای شما خالی! با خرمالو و آجیل. از فردا هم زمستان شروع می شود. دوست دارم که رسیدن زمستان را تبریک بگم! البته کمی گلویم ناراحت بود و این انار بد جوری اذیتش کرده است.

هیچ نظری موجود نیست: