دیروز معنی سنخیت را فهمیدم و ربطش را با علت و معلول. اهمیتش این جا است که مدتی بود گروهی مشکلی را در رابطه با "سنخیت علت و معلول" مطرح می کردند و من هم مقداری جواب برای حل مشکلاتشان یاد گرفته بودم. تا این که هفته پیش با خودم فکر کردم، من قبل از یاد گرفتن هر گونه راه حل، باید صورت مساله را خوب بفهمم. فقط در این صورت است که جواب های احتمالی را خوب درک می کنم و احیانا قدرت تفهیمشان را هم می یابم. این بود که رفتم دنبال "سنخیت و معنی آن".
وقتی می گوییم که بین علت و معلول باید سنخیت وجود داشته باشد، یعنی معلول باید با علت هماهنگ باشد. به عنوان مثال اگر شما از من بپرسید :" برای این که فیزیک دان شوم چه باید بکنم؟" و من به شما بگویم : "باید در خیابان بدوید!" سنخیت بین علت و معلول را قبول نداشته ام با این که اصل علیت را پذیرفته ام. یعنی قبول کرده ام که فعلی (هرچند بی ربط) باعث فیزیک دان شدن شما می شود. اما اگر در جواب سوال شما، فقط بر و بر نگاهتان کردم و هیچ نگفتم، به احتمال زیاد "اصل علیت" را قبول ندارم. یعنی فکر نمی کنم که فیزیک دان شدن معلولِ علتی است و شاید بشود، شاید هم نشود!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر