۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

شیرجه

با سر شیرجه رفتم توی درس و کار و زندگی. این وسطها وقتی که می ایستم که نفس بگیرم، مثل الان، فکر این که هفته پیش این موقع چه آسوده بودم، برایم باور کردنی نیست!
توی همون لحظه های استراحت، با خودم می گم: من این جا چی کار دارم می کنم؟! بعد دوباره انگار موج می بردتم.
گفته بودم که شنایم خوب است؟ از وقتی که خیلی کوچک بودم شروع کردم. یکی از معدود کارهایی است که خوب بلدم! شاید برای همین الکی شنا می کنم در این تلاطم.

هیچ نظری موجود نیست: