18.04.12
هر وقت لباساش را عوض می کنم، مثل همه مادران دیگر(!)، قربان دست و پای بلوری بچه ام می روم. مثلا می گویم: قربون پاهاش برم من. چند روز است که زودتر از من خودش می گوید: گوربونه پاهاش بیرم من!
امروز که چشمش به زخمی که چند روز پیش روی زانوش شد، افتاد و گفت: بیمیرم براش!
18.04.12
نشسته ام پشت فرمان که برویم جیمبوری برای بازی. نشسته ام عقب ماشین کلی خوشحال است. به من می گوید: عزیزم! کجا داریم می ریم؟!
17.04.12
به لیدی می گیم: "س. .... مامانش.... " بعد صبر می کنیم، خودش می گه: "عاقششه!"
16.04.12
این مبل خونه ما دیگه برای ما مبل نمی شه. بالشهاش دیگه بیشتر عمر مفیدشون رو دارند روی زمین سپری می کنند. به جاشون س. خانوم تمام وقت مشغول جامپ جامپ هستند. هی هم به من می گه:" مامان منو بیبین." کافیه روم را برگردانم که دوباره همین جمله را بشنوم.
15.04.12
آخر هفته گذشته، بابا برای آی پد خانوم (!) چند تا اپ گرفت که یکی از برنامه هاشان خواندن ABC بود. امروز صبح همه ABC را از اول تا آخر می خواند. باز هم بگین تکنولوژی مخ بچه ها را خراب می کند!! من که موضع خودم را دارم عوض می کنم .
این آی پد اولها مال مامانش بود، ولی از وقتی که س. خانوم متوجه ماجرا شدند، با صراحت می فرمایند: آی پدم رو بدین!
14.04.12
چند روز است که وقتی از در می رویم بیرون، چند قدم که برمی دارد به آدم می گوید: به به چه هوای خوبیه!
با هم پازل بازی می کنیم. پازلهاش دو یا سه تکه ای هستند با شکل گوسفند و گاو و اردک و اینها. سر گاو را می گیرد تو دستش و می گه: پاهای گاو وو آو یو؟ (where are you ) بعد که پیدا می کند با ذوق به من نشانش می دهد و بعد هم درستش می کند. به خودش هم می گوید: ویل دان. (well done)
امروز داشت از روی هوا دو تا از پازل ها را به هم می چسباند. گفتم: آخه از رو هوا؟ گفت: چه هوای خوبیه!
با هم پازل بازی می کنیم. پازلهاش دو یا سه تکه ای هستند با شکل گوسفند و گاو و اردک و اینها. سر گاو را می گیرد تو دستش و می گه: پاهای گاو وو آو یو؟ (where are you ) بعد که پیدا می کند با ذوق به من نشانش می دهد و بعد هم درستش می کند. به خودش هم می گوید: ویل دان. (well done)
امروز داشت از روی هوا دو تا از پازل ها را به هم می چسباند. گفتم: آخه از رو هوا؟ گفت: چه هوای خوبیه!
14.04.12
یک شوکولات عمو پ.ش براش خریده بود. الان که از خواب بیدار شد، دادم دستش. دهن من هم آب افتاد از بس که با اشتها می خورد. بهش گفتم یک گاز به من هم بده. بعد که من خوردم و مثل خودش گفتم یامی برو تو تامی، پرسید: نوید هم می خواد؟
yummy برو تو tummy
14.04.12
برای خودش دارد تلویزیون نگاه می کند، من هم سرم به کار خودم است. می پرسد: بچه جون! چی کار داری می کنی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر