روز چهار که دیروز بود، به تنبلی و استراحت گذشت. با دختر و باباش در منزل به سر بردیم و انرژی زیادی نسوزاندیم.ه
دخترمان دیگر انقدر بزرگ شده است که گاهی به ما استراحت هم می دهد. می رود سراغ کتاب و نقاشی و پازلهایش و مثلا من می توانم برای خودم یک چرتی هم بزنم. البته گاهی هم پیله می کند که باید حتما بلند بشوم و دنبالش بروم هر جا که می رود. اما خب همین که گاهی این امکان استراحت هست، من را کلی امیدوار می کند و همچنین کلی شاد که دخترک بچه خطرناکی نیست و حواسش هست که مراقب خودش باشد.ه
روز پنج هم که امروز بوده است با جیمبوری و بازی شروع شد و کمی خرید و گشت و گذار در مرکز خرید و بعد هم داخل خانه. دختر خانممان از بس که کم خوابیده بود، ساعت هفت و نیم شب خوابید و فرصتی مهیا شد که مامان خانوم به استخر شبانه برسد.ه
خیلی معمولی هستند این روزها. امیدوارم که معمولی هم بمانند
دخترمان دیگر انقدر بزرگ شده است که گاهی به ما استراحت هم می دهد. می رود سراغ کتاب و نقاشی و پازلهایش و مثلا من می توانم برای خودم یک چرتی هم بزنم. البته گاهی هم پیله می کند که باید حتما بلند بشوم و دنبالش بروم هر جا که می رود. اما خب همین که گاهی این امکان استراحت هست، من را کلی امیدوار می کند و همچنین کلی شاد که دخترک بچه خطرناکی نیست و حواسش هست که مراقب خودش باشد.ه
روز پنج هم که امروز بوده است با جیمبوری و بازی شروع شد و کمی خرید و گشت و گذار در مرکز خرید و بعد هم داخل خانه. دختر خانممان از بس که کم خوابیده بود، ساعت هفت و نیم شب خوابید و فرصتی مهیا شد که مامان خانوم به استخر شبانه برسد.ه
خیلی معمولی هستند این روزها. امیدوارم که معمولی هم بمانند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر