۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

اتاق پر از بوی توست

پای راستم گرفته است و درست نمی توانم راه بروم. یک عدد قرص مسکن خوردم که تا صبح درست شود. گرفتگی هم از این بابت بود که امروز صبح وقتی به آقای آرام اعلام کردم که بیا اتاق دختر را جدا کنیم، "نه" در کار نیاورد و خودمان دو نفری تخت و کمدش را راهی اتاقش کردیم و من هم که بیشتر به جای بلند کردن، با پای راستم هل داده ام، پایم گرفته است.
*
امروز بعد از این که اتاقش آماده شد، وقتی توی تختش می نشست و می توانست که خیابان را ببیند و با اسباب بازی هایش هم بازی کند، از خوشحالی می خندید. چندین دفعه هم به من و باباش گفت که بگذاریمش بالا و بعد بیاوریمش پایین و بعد دوباره بالا! از قیافه اتاق هم خوشش آمده بود، از این که وسایلش همه یک جا جمع شده اند.
*
دلم برای دختری که در اتاق کناری خوابیده است و چون از بیرون آمده ایم، روی پالتویش خوابیده، تنگ است. به غیر از امروز بعد از ظهرکه برای اولین بار در اتاق خودش خوابیده بود، این اولین باری است که جدی جدی شب شده است و ما هم در خانه خودمانیم و دخترمان در این اتاق نیست. به جایش میز کامپیوتر و یک عالم خرت و پرت آمده است. امروز که نگاهش می کردم، از یک طرف برایش خوشحال بودم، از یک طرف اصلا دلم نمی خواست که برود. می شد که همین جا باشد و کامپیوتر در اتاق او بخوابد! اما هر چه فکر کردم، دیدم نمی شود. شاید الان هم دیر باشد.
*
چند روز است که می گویم برو فلان عروسکت را بیاور. عروسک را به اسم صدا می کنم. از اول هم اسباب بازی هایش را دسته بندی می کردم و هر کدام جای خودشان را داشتند. هر دفعه هم که جمعشان می کنم، سر همان جای مشخص می گذارم. وقتی مثلا گفتم: "ایگل پیگل را بیار" که یک لگوی کوچکی هست، رفت در سبد لگوها و دنبالش گشت و پیدایش کرد و برایم آورد. یا اگر بگویم: "جیمبو را بیار!" می رود در کتابخانه دنبال جیمبو. این شد که فکر کردم، چطور برای خودش جا ندارد این دخترک ما!!! و با کمک پدر جانش، طی یک عملیات انتحاری، اتاق جدا کردیم.
*
اما این فکر که هنوز به بغل من احتیاج دارد، رهایم نمی کند. چند شب را می خواهم روی تخت مهمان که هنوز در اتاقش است، بخوابم. اگر عادت کرد، که هیچ. اگر نه، شما شاهد باشید که جایش همیشه در اتاق ما حفظ است. گور پدر کامپیوتر و میزش!

۴ نظر:

مهشید غفارزادگان گفت...

به نظر می رسه مادر بیش از دختر به زمان برای عادت کردن نیاز دارد. بی خد دختر را بهانه نکن خودت می خوای که روی تخت مهمان بخوابی :))

Unknown گفت...

ضمنا برای گرفتگی پا آن همه پای راست (که به اعصاب سیاتیک مربوط است) دوش آب گرم و بعد از آن بستن قسمت پایین کمر با چادر یا شال توصیه می شود.

پریسا گفت...

خیلی کار خوبی کردی. آفرین. انشالله که به تغییر همگی زود عادت کنید. شاید موقت توی اون اتاق خوابیدن هم نیاز نباشه. صبر کنه اگر لازم بود، برو. بچه ها هر چه کوچکتر باشند، زودتر و راحت تر به اتاق جدید عادت می کنند.

banooH2eyes گفت...

راست گفتی مهشید که من دلم خیلی تنگشه. اما چه کنم دیگه! ممنون از بابت توصیه. یک کم پام بهتره.
ممنون پریسا. آخه تقریبا هر دو سه ساعت یک بار شیر می خوره و برای خودم راحت تره که همون جا باشم، تا بلکه هر دو عادت کنیم. فعلا که خودش دوست داره...