هماکنون یک مادر 31 ساله هستم، به دنبال پیدا کردن مهدکودک برای دخترم که تا دو سه ماه دیگر، سه ساله میشود. از دوران نوزادی با هم کلاس مادر و کودک میرفتیم و دخترک سه هفتهای میشود که یک کلاس در همان مجموعه میرود که مادرها شرکت نمیکنند. کلاسش فقط دو ساعت در هفته است و تا اینجای کار خیلی سخت! دل کندن را مثل من بلد نیست و من سعی دارم یادش بدهم. ضمن این که فارسی را خوب بلد است ولی انگلیسی خیلی کم. با هم انگلیسی هم کار میکنیم. برای هر دویمان خوب است.
خلاصهاش این که این روزهایم مشغول آماده کردن دخترک هستم برای جدا شدن. گیرم که این جدا شدن، فقط دو سه روز در هفته باشد و زمانش هم مثلا از صبح تا ظهر. برای هر دویمان سخت است. گفتم که، یکی باید پیدا شود اول به خودم یاد بدهد.
۲ نظر:
باورم نمیشه که سه سالش شده. انگار همین دیروز بود که بدنیا آمدن. موفق باشی با درس جدید. جدا شدن از بچه ها، از اون درس های سخته.
خیلی سخت است. هم باید دوریش را تحمل کنم، هم دیدن نگاهش را که نمی داند چرا من دارم تنهاش می ذارم!
ارسال یک نظر