یازده تا دندان دارد. تا یک ماه پیش فقط چهارتا بودند، یهو همه با هم دست به کار شدند. تب می کند و دور می دود و به روی مبارک هم نمی آورد. فقط گاهی شبها نمی گذارد تا صبح بخوابیم و می خواهد به من بچسبد.
*
امروز بالشهای مبل را روی هم انداخته بودیم و از دور با "یک، دو، سه!" رویشان می پریدیم. من هم انگار که دوباره بچه شده ام. خیلی جدی می پریدم. او هم با صدای بلند به خل بازیهای من می خندید. یادم است که بالش بازی را از یکی از همین وبلاگهای خودمان یاد گرفته بودم. فکر کنم وبلاگ بازی خانوم شین بود. مطمئن نیستم. ممنون از همه تان بابت تجربه های ثبت شده تان. از بعد از خنده های دختر، همه اش خواستم بیایم و تشکر کنم.
*
خیلی جدی، انگار که ماموریت داشته باشد یا حقوق و مزایا، دور خانه راه می رود و کمدها و کابینت ها را خالی می کند و بعد به قول این خارجی ها اجناس داخلشان را "میکس اند مچ"* می نماید. اسمش را گذاشته ام وزیر آشفته سازی.
*
یک هفته ای می شود که به زبان خودش حرف می زند. آبوگده به فتح گ. این هم تک مضرابش است که مرتب تکرار می شود. زبانش را در دهانش می گرداند و صدا از خودش در می آورد. بعد مثلا فرض کنید که من در آشپزخانه مشغول آشپزی هستم و نیم وجب آدم هم برایم حرف می زند. آخر می شود قربان دست و پای بلوریش نروم؟
*
یک عدد کیف "هلو کیتی" صورتی دارد با دسته نقره ای. دسته را از سر و یکی از دستهایش رد می کند و دور خانه رژه می رود. بابایش می گفت که امروز سر کار هی یاد راه رفتش با کیف می افتاده و دلش ضعف می رفته است.
*
عاشق "تیمی" است. تا می گویم برو بشین تیمی بذارم، می دود می رود روی مبل می شیند. به محض این که تیمی تمام می شود و آهنگ آخرش شروع می شود، از روی مبل می پرد پایین و کنترل به دست می آید دنبال ما که یک عدد تیمی دیگر برایش بگذاریم. تیمی یک عدد بره است که تمام احساسات و افکارش را با بع بع می گوید. دختر ما هم گاهی اشتباهی موقع شادی یا ناراحتی بع بع می کند، از بس که عاشق تیمی است!
*
mix and match
*
امروز بالشهای مبل را روی هم انداخته بودیم و از دور با "یک، دو، سه!" رویشان می پریدیم. من هم انگار که دوباره بچه شده ام. خیلی جدی می پریدم. او هم با صدای بلند به خل بازیهای من می خندید. یادم است که بالش بازی را از یکی از همین وبلاگهای خودمان یاد گرفته بودم. فکر کنم وبلاگ بازی خانوم شین بود. مطمئن نیستم. ممنون از همه تان بابت تجربه های ثبت شده تان. از بعد از خنده های دختر، همه اش خواستم بیایم و تشکر کنم.
*
خیلی جدی، انگار که ماموریت داشته باشد یا حقوق و مزایا، دور خانه راه می رود و کمدها و کابینت ها را خالی می کند و بعد به قول این خارجی ها اجناس داخلشان را "میکس اند مچ"* می نماید. اسمش را گذاشته ام وزیر آشفته سازی.
*
یک هفته ای می شود که به زبان خودش حرف می زند. آبوگده به فتح گ. این هم تک مضرابش است که مرتب تکرار می شود. زبانش را در دهانش می گرداند و صدا از خودش در می آورد. بعد مثلا فرض کنید که من در آشپزخانه مشغول آشپزی هستم و نیم وجب آدم هم برایم حرف می زند. آخر می شود قربان دست و پای بلوریش نروم؟
*
یک عدد کیف "هلو کیتی" صورتی دارد با دسته نقره ای. دسته را از سر و یکی از دستهایش رد می کند و دور خانه رژه می رود. بابایش می گفت که امروز سر کار هی یاد راه رفتش با کیف می افتاده و دلش ضعف می رفته است.
*
عاشق "تیمی" است. تا می گویم برو بشین تیمی بذارم، می دود می رود روی مبل می شیند. به محض این که تیمی تمام می شود و آهنگ آخرش شروع می شود، از روی مبل می پرد پایین و کنترل به دست می آید دنبال ما که یک عدد تیمی دیگر برایش بگذاریم. تیمی یک عدد بره است که تمام احساسات و افکارش را با بع بع می گوید. دختر ما هم گاهی اشتباهی موقع شادی یا ناراحتی بع بع می کند، از بس که عاشق تیمی است!
*
mix and match
۱ نظر:
میکس اند مچ رو خوب اومدی :)))))))))))
ارسال یک نظر