این نوشته را در بخش نظرات یکی از پست های دوست جدیدی به اسم زنجبیل بانو گذاشتم. استدلالش را می شود تعمیم داد برای خیلی از سوالهای این روزها. مثل سوال نونوش. امیدوارم که به کارتان بیاید. اگر نکته ای به نظرتان می رسد که باید اصلاح شود یا به این متن اضافه شود، خواهش می کنم که تذکر بدهید.
هر دو متن زنجبیل بانو را با هم نگاه کردم و به نظرم رسید که سیر منطقی بحث این جوری بود که با استفاده از نظرات علی نسبت به زنان و مقایسه آن با جایگاه واقعی زنان (متن اول) و رفتارهای نامناسب دیگر علی (متن دوم)، ثابت می کند که او معصوم نیست. چون هم خوبی دارد و هم بدی. مدارک قابل استناد او هم نهج البلاغه و تاریخ طبری است. جمله سوالی در بحث هم این بود :" علی به اون بزرگی هم که ما فکر میکردیم نیست . یا همون قضیه معصومیت و این حرفها ؟"
من به قضیه این جوری نگاه می کنم.
1- سوال اصلی این است که آیا علی معصوم است یا خیر؟ (در مورد سوال نونوش، آیا به حقوق زن در اسلام تعدی شده است؟)
2- سوال دوم، راه اثبات یا رد عصمت (تساوی حقوق زن و مرد) چیست؟
به نظر من در هر تحقیقی، ابتدا باید روش آن کاملا بررسی شود. چرا که اگر خدشه ای در روش باشد، می تواند منجر به خطا در نتیجه شود و مقدار زیادی از وقت و سرمایه آدم را به هدر بدهد. در نتیجه برای این که زیاد وقت هدر نرود، بهتر است که اول از روش تحقیق مطمئن شویم. یا به عبارتی، سوال دوم را اول جواب دهیم.
برای اثبات یا رد موضوعی، این که صرفا به تاریخ (یا بعضی از آیه ها) رجوع شود؛ کافی نیست. هر چند که این رجوع در شناخت بهتر ما را یاری می دهد. اما راه اثبات، استفاده از عقل است. نه عقلی که در وهله اول به تاریخ (یا یک آیه) بپردازد، بلکه عقلی که هدف و شرایط و ملزومات موضوع را بررسی کند. یعنی به سوال مثل یک مساله ریاضی نگاه کند و با داشتن چند گزاره درست و برقرار کردن روابط منطقی بینشان، به نتیجه برسد. این که در نهایت از تاریخ (و آیه) هم برای خود شاهد بیاورد، بیشتر جنبه تزیینی ماجراست. (شاید بهتر است لغت تزیین با تقویت عوض شود)
اشکال این است که تا به امروز (بیشتر منبرها یا سخنرانی ها یا ...) به هر دلیلی ( عدم آگاهی کافی گوینده برای بیان استدلال، عدم آگاهی لازم و حوصله شنونده برای فهمیدن آن) بیشتر سعی شده است که موضوع ( اینجا عصمت علی ولی در کل بیشتر مسائل اعتقادی) با شواهد تاریخی (یا بعضا کنار هم قراردادن چند آیه قبل از اثبات تحریف نشدن قرآن) اثبات شود که خب به قول نوشته های زنجبیل بانو (یا نونوش) به همان راحتی هم می شود که ردشان کرد. در صورتی که اگر عقلا موضوعی برای آدم اثبات (یا رد) شود، نظرات مخالف یا موافق تاریخی (آیه های به ظاهر متضاد) نمی تواند به راحتی در نتیجه خدشه وارد کند. فقط باعث می شود که دوباره نگاهی به استدلالت بیاندازی و آن را سبک و سنگینش کنی و با این ورودی های جدید بسنجیش.
نگاه من به عصمت و کلا مقام حضرت علی (علیه السلام) (و در مورد دیگر تساوی حقوق زن و مرد) هم همین طور است. لزوم عصمت وی (تساوی مذکور هم) برایم ثابت شده است. به همین دلیل برای این احادیثی هم که شما ذکر کردی ( و کلا در مواردی که برایم سوالهای این طوری مطرح می شود مثل ماجرای زن در قرآن)، چند حالت در نظر می گیرم.
1- با توجه با این که فقط قرآن را متن تحریف نشده پذیرفته ام، احتمال صحیح نبودن حدیث وجود دارد. برای هین هم باید سند حدیث بررسی شود.
هم در مورد احادیث و هم در مورد آیات قرآن:
2- احتمال ناسخ و منسوخ بودن را باید در نظر گرفت. یعنی زمان صدور حکم اهمیت دارد و برای همه زمان ها نیست.
3- شرایط تاریخی یا به عبارت قرآنی، شان نزول آیه، باید بررسی شود. یعنی احتمال مخاطب خاص داشتن را نباید نادیده گرفت.
4- این که عربی زبان اول من نیست و با اصطلاحات و معانی مختلف عبارات، آشنایی کافی ندارم هم باید در نظر گرفته شود.
5- احتمال تاویل داشتن عبارات هم وجود دارد. به قول نوشته های زنجبیلی، ممکن است که استعاره باشد.
در کل چون علم من به دین، اندک است و زمان زیادی هم نمی گذرد از علاقمندی من به ماجرا، خودم به شخصه در این پنج مورد مهارت ندارم. یعنی در مواردی مثل پست این دو دوست می روم دنبالشان اما ادعایی فعلا ندارم!! بیشتر زمان محدودم را گذاشته ام روی اثباتهای عقلی اعتقادات. انشا الله به این پنج مورد هم روزی برسم.
با وجود این همه حرفی که تایپ کردم (!) اما روش ثابت کردن عصمت حضرت علی (تساوی حقوق زن و مرد) را ننوشتم. راستش فکر کردم که شرح قضیه روش تحقیق در این مقوله اهمیت بیشتری دارد تا اثبات موضوع. و این که اثباتش را هم با کمال میل حاضرم انجام بدهم اما همان طور که قبلا هم ذکر شد، هم معلومات می خواهد هم حوصله (البته از طرف هم گوینده و هم شنونده).
(یک نکته دیگر در پرانتز: دوباره متن نونوش را خواندم. می شود سوال او در مورد تحریف نشدن قرآن هم باشد. به هر حال هر کدام از این سوالات اعتقادی را منظورم بوده است.)
*
*
*
پی نوشت: اول این که با خواندن بعضی از نظرها مبنی بر مفهوم نبودن نوشته ام، احساس طرف که "خود گویی و خود خندی! عجب مرد هنرمندی!!" دارد خفه ام می کند. با این استدلال کردنم :)
اما نادر تا حدی نجاتم داد. کامنتش را به این نوشته اضافه می کنم تا از گیج کردن شما و این احساس خودم بکاهم. بعد هم یک متنی را که قبلا از کتابی نقل کرده بودم در رابطه با عقل می گذارم.
کامنت: وقتی از روش عقلانی صحبت می کنیم نیازمند تعدادی پایه قطعی و تردید ناپذیر برای بحث هستیم. پایه هایی که برای تمام ابنای بشر صحت آنها پذیرفته شده باشد و فرض کنیم که تمام ابنای بشر با شنیدن روش عقلانی بحث ما، با قبول کردن پایه های مفروضات ما، با ما هم عقیده شوند.
مثلا اینکه تمامی ابنای بشر هم عقیده اند که آب در تراز دریاهای آزاد در 100 درجه به جوش می آید.
اما چیزی حدود 100 میلیون نفر از 6 میلیارد و اندی ساکنان این کره به عصمت علی ابن ابوطالب معتقدند.
تمامی معتقدان به کتب آسمانی هم اعتقاد دارند که کتاب اعتقادی آنها از تحریف مصون مانده است و تقریبا استدلال تمامی آنها هم چیزی شبیه به استدلال مسلمانان است. بدی ماجرا در این است که مطالب این کتابها که همه شان هم از سوی خداوند ارسال شده و معتقدان به همه شان هم معتقدند که تحریف نشده اند، با یکدیگر هماهنگ و همخوان نیستند.
در مورد احادیث که اوضاع خرابتر هم هست: امروز در هزاره سوم، با وجود این همه تکنولوژی های متنوع ثبت وقایع، در مورد بسیاری از وقایع و گفته ها اطمینان کامل وجود ندارد،توصیفات گوناگون از یک واقعه با هم تفاوتهای گاه بنیادینی دارند. کتابی مثل نهج البلاغه که صدها سال بعد از علی ابن ابوطالب نوشته شده است، تا چه حد می توانسته شرح و توصیف صحیحی از نوشته ها و گفته های ایشان باشد؟
عقل: "درست است که در میان افراد انسان تفاوت عقل و اندیشه وجود دارد، ولی در عین اختلاف که از خصوصیات شخصی و فردی نشات می گیرد، نوعی وحدت و یگانگی در میان عقول آدمیان تحقق دارد که موجب تفاهم در ادراک حقایق می گردد. آنجا که عقل از هر گونه شوائب و اوهام پاک و خالی باشد، اختلاف و تباین در میان عقول دیده نمی شود. همه افراد بشر با همه اختلافات محیطی و تربیتی که ممکن است داشته باشند در مورد مستقلات عقلی اختلاف ندارند. همه کس به آسانی ادراک می کند "که کل بزرگتر از جز است" و در این حکم که یک حکم عقلی است حتی یک فرد آدمی را نمی توان یافت که کوچکترین تردیدی به خود راه دهد." ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام-ج 1- ص26
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر