۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

گردوئیت من

فردای تولدم، یعنی روز جمعه 18 تیر، لیدی در یک حرکت انقلابی توانست کنترل خود را به دست بگیرد و بدون کمک بالش و این چیزها برای مدت کوتاهی بنشیند. از ذوقش هم الکی می خندید و هی به من نگاه می کرد که مطمئن شود که صحنه فتحش را ببینم. من هم تا به خودم جنبیدم و دوربین را آوردم، دیگر از خنده افتاده بود و تا چشمش به دوربین افتاد سکندری خورد و کله پا شد!!

*

از هفته پیش، هفته ای یک روز می رویم جیمبوری*. جیمبوری هم یک جایی است مثل جیم برای بچه ها. پر از اسباب بازی برای سن های مختلف که ما از قسمت نوزادانش استفاده می کنیم. هفته ای یک روز را با معلم بازی می کنیم و بقیه روزها را می توانیم خودمان تنهایی بازی کنیم.

*

امروز معلمشان فهمید که لیدی می تواند بنشیند. بعد از من اجازه گرفت که امتحانش کند. او را نشاند وسط پاراشوت** و همه مادرها و بچه ها هم دورش نشستند. بعد همه پارچه را تکان دادند و برای لیدی شعر خواندند. لیدی هم توانست که خودش را کنترل کند. بعد همه تشویقش کردند و خانم معلم هم گفت که آفرین! گردویت*** شدی و از جلسه بعد کلاس بالاتر می روی.

*

من هم از خوشحالی گردوئیشن دخترم نزدیک بود اشک بریزم... آدم احساساتی ای که منم :)

*

این هم عکس دخترم در حال امتحان

*gymboree


**parashoot


***graduate

۷ نظر:

مامان فراز گفت...

ای جان با این گردوییت شدنش. هرچند عکسش اصلاً معلوم نیست.
فراز همون 5 ماهگی دیگه نشست و همینطور نشست و نشست تا 14 ماهه شد و راه افتاد!
چه برنامه های جالبی دارند برای اینکه بفهمند کسی گردوییت شده.
من از کامپیوتر خونه در کامنتدونی بلاگر نمیتونم بنویسم. همین جا از فرصت بازشدن کامنتدونی استفاده کنم و بگم گواهینامه و تولدت هم مبارک

هـ گفت...

:O
چه جالب! نمی دونستم یه هـ دوچشم دیگه هم هست! :D
خوشبختم!

آزاده گفت...

قربونش برم که بزرگ شده. عزیز دلم.
ولی عکس دیده نمیشه.

زهرا گفت...

این لیدی خانم گردویت شده شما عجب دلبر است.

پریسا گفت...

جیگره این دختره در مرکز پاراشوت.
منهم موشی رو در تابستون هفته ای دو روز می برم به کلاسهای جیمبوری برای سه تا پنج سال. خیلی بهش خوش میگذره.

banooH2eyes گفت...

به مامان فراز: خیلی ممنون از تبریک و ایینها! امیدوارم تونسته باشی عکس را ببینی. بقیه گفتگو باشه تو گودر :)

به ه: باید بیام بهت سر بزنم ای ه دیگر!! خوشبختم. راستی می دونستی اگر اول اسممون شین یا سین بود، توی این وبلاگستان معروف تر بودیم تا ه دوچشم :)

به زهرا: ممنون.

به آزاده: مرسی خانوم. برنامه هاتون خوب پیش می ره؟


به پریسا: مرسی. پس هم مدرسه ای هستند این دخترا!

زرافه خوش لباس گفت...

چقدر زود داره پله های ترقی رو طی می کنه...نازی
راستی در مورد پست قبل من هم گواهینامه ام را روز تولدم گرفتم.