۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

مهمان­های خدا


مقداری میوه و یک بطری آب و چند عدد شیرینی برداشته بودم تا آخر شب که از مراسم برمی گردیم، از وقت استفاده کرده باشیم. اذان که ساعت 8 و نیم شب است و تا مراسم افطار و دعا و صحبت تمام شود هم می شود ساعت 10 و نیم و تا ما به خانه برسیم ساعت از 11 گذشته است و دیگر آرام فرصت ندارد که آب و میوه بخورد. خلاصه که احساس کدبانوگری داشت خفه ام می کرد!

در اتوبان می راندیم به سمت مراسم. امسال اولین سالی است که من روزه نمی گیرم و احساسات عجیبی دارم. از یک طرف، موقع اذان احساسی شبیه حسادت دارم از این که مزه خرما را مثل بقیه نمی فهمم و دعا کردن آخرین لحظه را از دست می دهم، و از طرف دیگر، وسط روز که مثل گاو گرسنه می شوم و اگر غذا کمی دیر و زود شود، حالم بد می شود، برای تمام دست اندر کاران وضع تبصره برای زنان باردار دعا می کنم!

اتوبان به نظر شلوغ تر از روزهای قبل بود. کمی اختلاط کردیم که چه طور حتی شنبه خلوت تر از یک شنبه بود و به نتیجه نرسیدیم. البته شلوغ که می گویم هیچ شباهتی به شلوغی های دم افطار خودمان در تهران نداشت و کاملاشرایط نسبی برای این اتوبان در ساعت 8 بعد از ظهر روز تعطیل منظورمان بود.

پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم. خانم جوانی هم سوار بر یک اپل (واکسالِ انگلیس!) کروکی هم کنارمان ایستاد. صدای موزیک بلند هندی شاد از ماشینش تمام فضای اطراف را پر کرده بود. نگاهی به آرام کردم و گفتم که چه شاد است. همان لحظه که دوتایی به سمت شادی این خانم جوان نگاه کردیم، مرد جوانی با بلوز گل بهی و شلوار جین که از ماشین عقب پیاده شده بود را دیدیم که با این خانم شروع به صحبت کرد. من از تمام مکالمه با این که صدای موزیک کم شده بود، فقط نه های با تعجب خانم را می شنیدم. بعد هم دیدیم که مرد به پشت فرمان برگشت و چراغ هم سبز شد و همه راه افتادیم. من با خنده گفتم که شبیه جردن شده بود. چه همه وقت بود که از این صحنه ها ندیده بودیم. بعد هم ناگهان گفتم "این راننده هه خوبه ایروونی باشه!" به چراغ بعدی رسیده بودیم که صدای کمک راننده آن آقای گل بهی پوش را شنیدیم که داشت با صدای بلند فارسی حرف می زد.

تا جایی که چشم کار می کرد ماشینشان را بعد از چراغ دنبال کردم. از همان خروجی های به سمت مراسم استفاده می کردند. شب که برمی گشتیم و داشتم میوه پوست کنده می دادم دست آرام، گفتم: آقای گل بهی را در مراسم دیدی؟ و او که اصلا به کنجکاوی من نیست، دقت نکرده بوده است.

هیچ نظری موجود نیست: