۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

شنل بازی بانو

با خودم گفتم که این شنل بازی حتما مقرراتی هم داره که من ازش بی خبرم. خب بالاخره بازی هم برای خودش باید یه حساب کتابی داشته باشه، نه؟


مثلا می شه هر جا دلم خواست شنل را بکشم سرم و نامرئی شم، بعد دوباره هر جا دلم خواست برش دارم و مرئی شم؟ یا این که همون جایی که نامرئی شدم باید دوباره مرئی شم یا که چی؟ بعد هم زمان استفاده اش چه قدره؟ فکر کن شنل روی سرم است و دارم یک آتیشی می سوزونم و اون وقت یک هو بفهمم که وقتم تموم شده و شنلم مثل کالسکه سیندرلا تبدیل به کدو تنبل شده! تازه اگر محدودیتی در استفاده از شنل نداشته باشم، اون وقت انتخاب هام فرق می کنه با حالتی که محدود باشم. خلاصه این که شنل هم باید برای خودش کاتالوگ داشته باشه تا ریسک استفاده از اون رو بیاره پایین.


حالا من یک سری شرایط را فرض می کنم تا بازی کنم.
1- زمان استفاده از شنل تا ماه آینده همین موقع باشه.
2- شنل به دستور من کار کند و به مکان ربطی نداشته باشه.
3- میزان استفاده از آن نامحدود باشه.
4- بزرگ بشه و هر تعداد آدم که من دلم خواست زیرش جا بشه.

در این فرصتی که دارم، با این شنل دو تا کار انجام می دم.
1- یک سالی می شه با آدم هایی آشنا شدم که شدیدا نظرات عجیبی دارن. اوایل فکر می کردم خب هر کی یک نظری داره، دیگه. بعد که بیشتر باهاشون آشنا شدم دیدم که، نه! نظراتشون یک کم بو داره! باز هم گفتم: خوب، بو بده. به من چه؟ بعد دیدم که، نه! از هیچ گونه امکاناتی دریغ نمی کنن برای این که نطراتشون رو بدن به خورد بقیه. اینه که برام سوال شده برای چی این کار را می کنن؟ برای چی دوست دارن مردم فکر نکنن؟ برای چی هر چی براشون دلیل می آری باز هم می گن مرغ یه پا داره؟

شنلم را بر می دارم، می رم توی یکی از جلسه هاشون؛ بلکه بفهمم و بعدش یک کم اعصابم نفس بکشن.

2- بابام و برادرم تا حالا نیومدن خونه ما. دوست دارم با هم بریم شستانفلکس! بعد بابا بگه کجا بودین. بعد آرام و داداشم زیر آبی برن، بعد من مدل یکی از دالتون ها با یک قیافه احمقانه راستش را به بابا بگم. بعد اون دو نفر بهم چشم غره برن طوری که بابا بینه بعد من بگم: وا مگه چی ه؟!

یک روز مرخصی می گیرم. صبح شنل را می کشم سرم و می رم ایران. بعد با بابا و داداشم می ریم زیر شنل. مامانم به شنل احتیاجی نداره اما خب تنها نمی ذاریمش. بعد همه با هم می آییم اینجا و می ریم پی شستانفلکس دست جمعی!



***
ممنون دردانه جان از این که من را دعوت کردی. من هم آقای آرام و جوجو را دعوت می کنم که چون وبلاگ ندارن، تو همین کامنت دونی من هم بنویسن خوشحال می شم. به علاوه هر کسی که از این جا رد شد و دلش خواست بازی کنه.

هیچ نظری موجود نیست: