۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

سروری

از صبح که در قطار نشسته بودم، این غزل آمده در ذهنم و بساطش را پهن کرده و افکار دیگر را هم به کناری زده است. من هم هی می گویم: نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند!
از کجا آمد و چرا نمی رود را هم نمی دانم. گفتم شاید با اینجا در میان گذارم، خوب شود.

حافظ

هیچ نظری موجود نیست: