دلم تنگ است. خیلی تنگ.
۱۳۹۱ دی ۲۶, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
یک زن 34 ساله. مادرِ یک دختر شش ساله و یک پسر یک سال و نیمه. بعد از سه سال، هوای وبلاگ نوشتن دارم. دوست دارم تجربیات سه سال گذشته رو هم گاهی یادآوری کنم. مهمترین چیزی که یادگرفتم تو این دوره، این بود که "تو لحظه باید زندگی کرد". یاد که نه، با گوشت و پوستم لمسش کردم و حالا هر روز دارم تمرینش می کنم...
۳ نظر:
:(
با شناختی که از تو پیدا کردم، بالاخره از پس این دلتنگی بر میایی. لیدی هم هم کمک بزرگیه. اگر منهم می تونم اثری داشته باشم، بهم بگو.
از طریق اینترنتی از حافظ هم برایت سوال کردم، اینطور گفت:
"دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد، به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد ...."
مرسی پریسا جان. خیلی دلم می خواد برگردم ایران و فکر نکنم از نظر خانوادگی برامون امکان داشته باشه. گیج شدم حسابی. دلم هم برای خودش ساز جداگانه می زنه و کاری به حرفهای عقلم نداره!
ممنون از محبتت. ببخشید ناراحتت کردم.
فال حافظ هم بسیار خوب بود. شب یلدا هم همین فال برام اومد. جالبه نه؟
آره خیلی جالبه. حتما پیامی داره برات. امیدوارم که خیر در پیش رو داشته باشی.
ارسال یک نظر