امشب هم یهو دیدمش. خاله بازی جدیمان را. این که درش خانه داریم و اتاق و کمد و ماشین و خیلی چیزهای دیگر. یک عدد نی نی که به بچه های کوچکتر از خودش می گوید نی نی! بعد با این نی نی مان این طرف و آن طرف می رویم. مهمانی، پارک، عید دیدنی حتی. بعد نی نی مان انقدر در پارک می دود که ساعت ۵ می خوابد والان که ساعت ۱۱ شده، خدا را شکر هنوز خواب است. بعد من هم ازذوقم می نشینم روی مبل و پاهایم را هم می گذارم روی چند تا بالش که آویزان نباشد تا ذوق ذوق کند و زل میزنم به این خاله بازی شیرین خودم.
- Posted using BlogPress from my iPad
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر