باز هم سفر. آن هم در اولین روزهای سال ایرانی. آن هم تنهایی. آن هم وقتی که دست راستت را نمی توانی درست استفاده کنی و از این که با دست چپ ماوس را هدایت کنی هم کلافه شده ای. کلافه یعنی یک چیزی در ستون مهره هایت تیر بکشد از خستگی وقتی دست چپت به جای این که ضربدر را بزند که صفحه بسته شود، مربع را بزند و صفحه بزرگ شود.
سفر به یک کشوری در همین نزدیکیها. سردِ سرد. باید خودم را مجهز کنم. کفش گرم ندارم.
سفر به شهری که چندتا ازهم دانشگاهی های سابقم در آنجا درس می خوانند. باید خودم را آماده کنم برای دیدنشان. باید برای خانه و زندگی جدیدشان کادو تهیه کنم.
می توانم چند روزی را استراحت کنم. دست راست و چپ و ستون مهره هایم هم. هرچند که برای کار می روم، اما فکر می کنم که وقت استراحت باشد. از فردا تا شنبه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر