۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

23- خالی

یه روزهایی هر چی سعی می کنی که نیمه پر لیوان را ببینی، انگار چشمت هی سر می خوره روی قسمت خالی و بر و بر بهش نگاه می کنه. به همه کارهایی که می خواستی انجام بدی و معطلی. به همه زمان ها و موقعیت هایی که می تونستی بهتر ازشون استفاده کنی.

یه روزهایی هم برعکس. همچین به همه چیز از سر اقتدار نگاه می کنی، یعنی که همه لیوان که پره، هیچ، شربت اضافی هم هست برای بقیه اگر لیواناشون خالی ه.

نمی دونم چرا تعداد اون روزایی که همه لیوان را بشه درست دید و مثلا گفت:" نصف لیوان حاوی شربت است و تا بعد از ظهر کفایت می کند"، به اندازه دو دسته دیگر نیست؟!

آیا پاراگراف سوم هم به نوعی "نصف لیوان خالی" است؟

همین.

هیچ نظری موجود نیست: