دو سه ماه میشود که منزلشان نرفتهام. اعصابم خیلی راحت شده است. یادم نیست که از چه سنی به بعد دیگر نتوانستم با افراد دورو رابطه برقرار کنم. اما خوب میدانم که تحمل کسی که دروغ میگوید و اینرو و آنرواش یکی نیست، از جمله سختترین کارهای دنیا است برایم. فرقی هم نمیکند که عدم صداقت مخاطبم به خاطر چه موضوعی باشد. یعنی از شام شب قبل یا ثروت خانوادگی گرفته تا مسائل اعتقادی. با همان کممقدارترین دروغ اولیه، سد صداقت شکسته می شود و سیل رابطه مان را ویران می کند.
به احتمال زیاد طرف هم از جاری شدن سیل باخبر می شود، چون در این شرایط قدرتی در کنترل کردن نگاهم ندارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر