۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

22- صداقت


دو سه ماه می­شود که منزلشان نرفته­ام. اعصابم خیلی راحت شده است. یادم نیست که از چه سنی به بعد دیگر نتوانستم با افراد دورو رابطه برقرار کنم. اما خوب می­دانم که تحمل کسی که دروغ می­گوید و این­رو و آن­رو­اش یکی نیست، از جمله سخت­ترین کارهای دنیا است برایم. فرقی هم نمی­کند که عدم صداقت مخاطبم به خاطر چه موضوعی باشد. یعنی از شام شب قبل یا ثروت خانوادگی گرفته تا مسائل اعتقادی. با همان کم­مقدارترین دروغ اولیه، سد صداقت شکسته می شود و سیل رابطه مان را ویران می کند.


به احتمال زیاد طرف هم از جاری شدن سیل باخبر می شود، چون در این شرایط قدرتی در کنترل کردن نگاهم ندارم.

هیچ نظری موجود نیست: