داغ شده بودم.وقتی داغ می شوم، لپهایم قرمز می شوند و حرارتشان چشمانم را اذیت می کند. چشم هایم می سوزند. لبهایم ورم می کنند و پوستشان نازک می شود. خلاصه این که از قیافه ام معلوم است که داغ کرده ام.
گفته بودم آسان نیست! این تازه اول راه است...
یک زن 34 ساله. مادرِ یک دختر شش ساله و یک پسر یک سال و نیمه. بعد از سه سال، هوای وبلاگ نوشتن دارم. دوست دارم تجربیات سه سال گذشته رو هم گاهی یادآوری کنم. مهمترین چیزی که یادگرفتم تو این دوره، این بود که "تو لحظه باید زندگی کرد". یاد که نه، با گوشت و پوستم لمسش کردم و حالا هر روز دارم تمرینش می کنم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر