۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

هدی


هدی دختر کوچکی بود که از مدرسه رفتن به غیر از بازیگوشی هایش فقط از کلاس های ریاضی لذت می برد. او عاشق عددها بود و می توانست ساعت ها بین آن ها بازیگوشی کند بدون آن که مزاحم کسی شود. رابطه های بین آن ها را کشف می کرد و سعی داشت از راه های دیگر به همان نتایج اولیه برسد. او دختر درسخوانی نبود و تنها نمره خوبش در کارنامه هایش حاصل همین عشقش بود.

هدی آنقدر خود را در رابطه بین عددها مشغول می کرد که گاهی از درک مفاهیم آن ها در واقعیت غافل می ماند. مثلا به سرعت می توانست ده رابطه مختلف بین 1 و 100 و 1000 پیدا کند اما وقتی صحبت از 100 نفر آدم می شد نمی توانست به همان سرعت در ذهنش 100 نفر آدم را تصور کند و چون در ذهنش با اعداد بسیار بزرگتر سر و کار داشت، به نظرش 100، عددی نمی آمد.

مادر هدی برای حل این مشکل به او پیشنهاد داد تا برای درک عظمت هر یک از اعداد از همان مقدار چوب کبریت استفاده کند. مثلا 100 عدد چوب کبریت را کنار هم بچیند و بعد بفهمد که 100 نفر آدم چه قدر آدم می شود! یا در هر موردی در واقعیت که با عدد و رقم سر و کار داشت او همین کار را انجام دهد تا تصویر دهنی دقیقتری برای خودش فراهم کند.

هدی بزرگ شده است. درسخوان تر و بازیگوشی هایش بسیار کمتر شده است. او دانشگاه هم رفته و در کارنامه هایش نمره های خوب فقط برای دروس ریاضی نبود ه است اما همچنان پیدا کردن روابط بین عددها از کارهای مورد علاقه او می باشد. او هم اکنون با عدد 73 درگیر است. از یک طرف در مقایسه با اعداد و ارقام این روزها عدد ناچیزی به نظرش می آید، از طرف دیگر 73 عدد چوب کبریت هم واقعا تعداد قابل توجهی است. مخصوصا اگر قرار باشد فقط یکی از آن ها را انتخاب کنی!

هیچ نظری موجود نیست: