۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

مقالید

زن کیسه های آشغال های خشک را جلوی در خانه گذاشته بود و مرد قبل از بیرون رفتن آن ها را با خود به حیاط برد. کاغذهای مربوط به ماشین را هم در دستش گرفته بود تا یک سر به پست خانه هم بروند و مالیات سالانه را بپردازند. همین که پست خانه روزهای شنبه تا ظهر باز است برایشان کافی است تا به این قبیل کارهایشان برسند. این هم که در مرکز خرید محله شان پست خانه وجود دارد، کارهایشان را بسیار آسان کرده است.


زن هم به تنها چیزهای که فکر می کرد برگ های رنگارنگ پاییزی بود و دوربین اش. کیف دوربین را به گردن اش انداخت، مبایل و یکی دو تا از کارت هایش را هم در آن گذاشت. در آخرین لحظات یاد کیسه آشغال داخل حمام افتاد. آن را هم گره زد و در همان حال از خانه خارج شد. در را که بست، با صدای بلند گفت:" مرد! کلید داری؟" و از او طبق معمول که هر جمله ای را بار اول جواب نمی دهد، پاسخی شنیده نشد. زن دوباره سوالش را با همان حالت اول تکرار کرد. مرد گفت:" نه! تو هم کلید نداری؟!"


و این چنین شد که زن و مرد برای اولین بار پشت در خانه شان ماندند. در یک روز آفتابی پاییزی.


****

این هم یکی از عکس های زن!


****

مقالید: کلیدها

هیچ نظری موجود نیست: