۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

کدبانوگری یا سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت گیر؟


از دو هفته قبل دعوت ها انجام شده بود. مهمان ها بیست نفر بودند و با صاحب خانه می شدند بیست و پنج نفر. شام را کشیدند. باقالی پلو با زبان. فسنجان با پلوی سفید. آلبالو پلو با مرغ. لازانیا. حلیم بادنجان. سبزیجات پخته. ماست و اسفناج. سالاد. زن و مرد قصه هم جزو دعوت شدگان بودند. از آنجاییکه زن در این شرایط بسیار به زحماتی که خانم صاحب خانه کشیده و استرس هایی که کنترل کرده است، فکر می کند؛ معمولا سعی می کند که اندکی کمک کند.

مهمان ها دور میز ایستاده بودند و تند و تند غذا ها را در بشقاب خودشان یا دیگری می کشیدند. دو نفر، دو نفر هم با هم صحبت می کردند که بیشترحول محور غذاها بود. هم همه شده بود و صدا به صدا سخت می رسید. در این بین زن با صدای نسبتا بلند می گفت: نوشابه! نوشابه؟! و نوشابه ها در لیوان ها می ریخت و به مهمان ها می داد.

یکی دیگر از علت هایی که زن معمولا سر خودش را به نوشابه ریختن یا کار دیگر گرم می کند این است که با دیدن انواع غذا روی میز هول شده و با این کار مهار احساساتش را به دست می گیرد. در صورتی که همان جور هول، غذا بخورد وقتی که به خانه می رسد از فرط گرسنگی یک راست می رود سراغ یخچال.

وقتی که زن "نوشابه!" گفتن را قطع کرد، از بین صداها می شنید که جمعیت به خانم صاحب خانه که هنوز در آشپزخانه بود می گفتند: خانم ... بیا دیگه، غذا سرد شد. و بعد هم که او آمد، می گفت: بفرمایید آلبالو پلو. چرا کسی فسنجان نمی خورد؟ زبان چرا دست نخورده؟

***

صبح یکی از روزهای تعطیل بود که دوستش تماس گرفت و گفت: "دلمون براتون تنگ شده. امشب بیاین پیش ما." زن و مرد هم با کمال میل پذیرفتند. پیش از ظهر بود که دوباره زنگ زد و گفت:" شما لوبیا پلو دوست دارین؟" و زن و مرد گفتند که:" خیلی!"

مهمان ها فقط زن و مرد بودند که با صاحب خانه می شدند چهار نفر. شام را کشیدند. لوبیاپلو با گوشت. سالاد. ماست و اسفناج. چهار نفری حدود یک ساعت دور میز نشسته بودند، غذا می خوردند و از زمین و زمان صحبت می کردند. زن و مرد یاد گرفتند که می شود از سیب زمینی های آماده برای سرخ کردن به عنوان ته دیگ هم استفاده کرد.

هیچ نظری موجود نیست: