۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

... دختر


سه شنبه گذشته بود که رفت سفر. من ماندم و خودم. امروز بعد از یک هفته برگشته است. هفت روز فرصت داشتم تا یک کم خودم را به یاد بیاورم. کار خاصی انجام ندادم، اما نتایج مهمی گرفتم:

یک این که به قول بابام، گاهی می تونم شیر دختر (!) باشم،

دو این که بر خلاف نظر بابام، گاهی هیچ چیزم شبیه یک شیر دختر نیست.

هیچ نظری موجود نیست: