آدم های گوناگونی هستیم با عقاید مختلف. از علم گرفته تا ثروت، نظرات متفاوتی داریم. نمی توان گفت که برای رسیدن به این عقاید زحمتی نکشیده ایم، کمترینش این بوده که عقاید خانواده را پذیرفته ایم.
از طرف دیگر، یکی از نیازهای ما، همین آدم های گوناگون، زیستن در کنار هم است. چه در دنیای حقیقی چه در همین دنیای مجازی، به دنبال این همزیستی تبادل افکار و نظرات صورت می گیرد.
در این بین، من آدم هایی را دیده ام که بی چون و چرا حرف طرف مقابلشان را قبول می کنند و تغییر عقیده می دهند. همان حزب باد. یا آدم هایی که کاری به استدلال هایی که شنیده اند ندارند و مرغشان فقط و فقط یک پا دارد. دسته دیگری را هم دیده ام که وقتی با عقیده مخاطب مخالف هستند، مجال ابرازش را هم به او نمی دهند، به صورت قضیه کشتن گربه دم حجله.
از طرف دیگر، یکی از نیازهای ما، همین آدم های گوناگون، زیستن در کنار هم است. چه در دنیای حقیقی چه در همین دنیای مجازی، به دنبال این همزیستی تبادل افکار و نظرات صورت می گیرد.
در این بین، من آدم هایی را دیده ام که بی چون و چرا حرف طرف مقابلشان را قبول می کنند و تغییر عقیده می دهند. همان حزب باد. یا آدم هایی که کاری به استدلال هایی که شنیده اند ندارند و مرغشان فقط و فقط یک پا دارد. دسته دیگری را هم دیده ام که وقتی با عقیده مخاطب مخالف هستند، مجال ابرازش را هم به او نمی دهند، به صورت قضیه کشتن گربه دم حجله.
این موضوع هرگز برایم عادی نبوده است، اما این روز ها فکرم را بیشتر درگیر کرده است. اگر مغز داده های ورودی را پردازش می کند، چرا در برخی حالات بدون پردازش، نتیجه قبلی عوض می شود؟ یا در پاره ای از مواقع بدون توجه به داده های ورودی، نتایج قبلی ثابت می مانند؟ یا چرا گاهی اصلا امکان ورود اطلاعات جدید نیست؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر