گاهی آدم دلش می خواهد همه زندگیش را بنویسد و بگذارد اینجا. هی می نویسد و خط می زند و آخر هم منصرف می کند خودش را از شناخته شدن.
گاهی دلش می خواهد با اسم مستعار حرف دلش را بزند. هی مطالب را در فکرش عقب و جلو و دسته بندی می کند، اما نمی داند چگونه بنویسد.
گاهی هم از اینکه دغدغه هایش را حتی با اسم مستعار بنویسد، می ترسد.
گاهی دلش می خواهد با اسم مستعار حرف دلش را بزند. هی مطالب را در فکرش عقب و جلو و دسته بندی می کند، اما نمی داند چگونه بنویسد.
گاهی هم از اینکه دغدغه هایش را حتی با اسم مستعار بنویسد، می ترسد.
گاهی اصلن چیز مهمی نمی نویسد تا خیال خودش راحت شود.
۴ نظر:
من هم خیلی از مواقع اینطوری میشم. احساس میکنم نوع نوشتن، ناخواسته به آدم یک قالبی میده که اگه بخواهیم از اون قالب دربیایم، خیلی سخت میشه. در ضمن موافقت با درخواستت هم مبارک
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم....تا که بی این هر سه با تو دم زنم... (می دونی یاد اونه شعره افتادم که مال مولوی بود و ما گفتیم حافظ بعد هم به روی خودمون نیاوردیم!!!)
آي گفتي ..گفتي
آهان! می فهمم... ولی بگو گفتن از نگفتن بهتره!
ارسال یک نظر