۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

هق هق

در شرایط استیصال، مثل پست قبل، یا باید دوش آب گرم بگیرم و سعی کنم خودم را آرام کنم یا همان که نوشتم، زار زار اشک بریزم! البته معمولا با صدای خفه برعکس مساله زیر که هق هق هم می کردم!!!
یکی از نکات مثبت حاملگی این است که به راحتی می شود همه تقصیرها را انداخت گردن هورمونهای عزیز و از دور به ماجرا نگاه کرد و هیچ مسئولیتی را متقبل نشد. البته این کار را نکردم و بین همان هق هق ها سعی می کردم که برای آرام توضیح بدهم که از چه ناراحتم تا بی خود او را ناراحت نکنم که فکر کند از آمدن مادرش دارم مثل ابر بهار اشک می ریزم.
بعد هم یک راه حلی برای خودم پیدا کردم. ده روز را در دسامبر مرخصی می گیرم و هر غلطی که دلم می خواهد می کنم! مادرهای محترم هم هر جور خواستند، برنامه بریزند. ما از دیدنشان و بودنشان باید شاکر باشیم. راست می گویم، اینجا را نمی خوانند و من هم کلا با هیچ کدام تعارف ندارم.
امروز که در ایمیل مامان خواندم که تنها آدمی بوده در صف که ویزا گرفته است، گفتم شکر که هق هق های من را به حساب ناشکری نگذاشتند.

هیچ نظری موجود نیست: