۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

فوتبال

نمی دونم که اثر هورمون ه یا خواسته بره تو دلی ام ه که با توجه به سابقه درازمدتم در مخالفت با فوتبال دیدن جمعه بعد از ظهرها، الان دلم می خواست کنار بابام روی زمین خوابیده بودم و یه بالش را زیر سرم دولا کرده بودم و فوتبال نگاه می کردم و به خوراکی های روی میز ناخونک می زدم!!
*
یعنی فقط اینو کم دارم که بابام یه نماینده زنده توی خونه ما داشته باشه که بخواد همه ورزشهای دنیا رو دنبال کنه...
*
همین.

هیچ نظری موجود نیست: