صبح در مسیر خانه تا محل کار، با آرام در مورد اسم آدم ها صحبت می کردیم. نظر من بر این بود که اسم باید طوری باشد که کسی آن را مخفف نکند و این که من چقدر از اسامی مخفف شده خوشم نمی آید. چند تا مثال هم از دوستانم برایش آوردم. مثلا یکی که اسم فریبا را فَفَر صدا می کرد یا همین دوستم که این جا را می خواند به زهره می گوید زوزو. آرام هم گوش می داد و نظری نداشت. تا من رسیدم به این که : ما اصلا خانوادگی (!) همه را با اسم کامل صدا می کنیم!!
اینجا بود که پردازشگر آرام به کار افتاد و بعد از چند ثانیه با خنده گفت: هوشو یا هوشی! من شروع کردم به توجیه که گفت: عفی، عشی، پانی، مژی..... (همه از نزدیکترین فامیل هایم هستند) و من هم که شرمنده شده بودم فقط لبخند زدم!
از آرام که جدا شدم تا محل کار داشتم به سوزن و جوالدوز فکر می کردم. به این که "سوزن" را به حال خودش رها کرده ام و سرپرستی "جوالدوز" را به طور کامل و بدون هیچ قید و شرطی پذیرفته ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر