۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

عمه وجی

این روزها یکی از سریال های مورد علاقه مان " همه ریموند را دوست دارند" است. بیشتر به اختلافات خانوادگی می پردازد و جنبه های مختلف آن ها را نشان می دهد. ریموند با زنش که خانه دار است و سه فرزند کوچکش در همان خیابانی ساکن است که مادر و پدرش زندگی می کنند.

زن ریموند، دبرا، بر خلاف مادر شوهرش زیاد در تمیز نگه داشتن خانه وسواس ندارد. یک دفعه که قرار بود مهمان داشته باشند، دبرا افتاده بود به جان خانه و همه جا را می سابید. ریموند هم که خسته شده بود و حوصله اش هم سر رفته بود و می خواست فوتبال ببیند به او گفت که چرا انقدر همه جا را می سابد؟ و او در جواب گفت که مهمان ها می آیند و می خواهم منزل مان را به ایشان نشان بدهم. ریموند به او گفت که مهمان ها منزل تقلبی ما را می بینند! چرا خودش را نشانشان نمی دهی؟
حکایت ما هم همین است. در شرایط عادی سعی می کنیم که خانه مان تمیز باشد اما اگر خسته باشیم یا کار مهمتر داشته باشیم، خیلی هم مهم نیست که همه جا برق نزند و خاک گرفته باشد. اما امان از روزی که مهمان داشته باشیم! روح عمه خدابیامرز پدرم می رود در جلد من و همه سوراخ سنبه های خانه را برق می اندازم. البته به سن مهمان و رابطه اش هم بستگی دارد. هر چه مهمان مسن تر، بانو کدبانو تر!
الان منزل ما به حالت کاملا تقلبی دارد برق می زند و روح عمه وجی از من راضی است! آقای آرام رفته است فرودگاه تا مادر و پدرش را بیاورد. من هم چون با چمدان ها در ماشین جا نمی شدم نشسته ام در منزل و وبلاگ می نویسم.

هیچ نظری موجود نیست: