۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

قطع رابطه

سرفه های دخترک دوباره شروع شده است. می دانم که آلرژی دارد اما این که با چی تحریک می شود را نمی دانم. دو سه روز است که فکر می کنم، سرما بی تقصیر نیست. سوز یعنی. آن وقت است که در برابر فصول یک گاردی گرفته ام.

راستش از بچگی در بین همه فصل ها، تابستان را ترجیح می دادم. بیشتر هم به خاطر تعطیلی و استخر بود. اما خب از آمدن پاییز و برگ ریزان و زمستان و برف و اینها هم کم خوشحال نبودم. همیشه حواسم بود که اولین روز دی بگویم: زمستانتان مبارک.

اما این دو سه روز، هر بار که صدای سرفه های سنگین دخترم را می شنوم، مخصوصا وقتی که خواب است، یک حس بدی نسبت به سوز و سرما در دلم ریشه می دواند. خس خس سینه کوچکش، هیچ جای نگرانی برای این دوستی دیرینه ما نگذاشته است.

۲ نظر:

پریسا گفت...

یاد یکی از حرفهای مامانم افتادم که به من می گفت اگر کسی یا چیزی تو رو اذیت کنه، اگر چشمم هم باشه، درش میارم و می اندازمش دور!

banooH2eyes گفت...

من هم تقریبا به یک همچین حسی رسیدم. دست خود آدم هم نیست...