۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

روزمرگی، دوباره

می نویسم. این جواب سوالیست که مدتیست در ذهنم می چرخد. روزمرگی آیا نوشتن دارد؟ البته جواب این سوال را نمی دانم اما بالاخره تصمیم اینکه خودم نوشتن همین موضوعات پیش پا افتاده دور و برم را دوباره شروع خواهم کرد، گرفته ام.
*
جانم برایتان بگوید که در این غیبت طولانی، بنده 30 ساله شدم و این تغییر بزرگ، به خیال خودم البته، چپ و راست جلوی چشمم است. هر اتفاقی که می افتد، در مغز بنده یک ارتباطی بین آن اتفاق و 30 سالگی پیدا می شود!
*
خیلی وقت بود که وبلاگ و گودر نخوانده بودم. هنوز هم به گودر سر نزده ام. یحتمل دارد منفجر می شود.
*
به نظر خودم، آدم افسرده ای شده ام. کمتر حرفم می آید. کمتر آدمی برایم جالب است. کمتر کاری مرا به هیجان می آورد.
*
حتما حدس زده اید که این ننوشتن و نخواندن و 30 سالگی و افسردگی به هم مربوط هستند. البته این که کدام علت است و کدام معلول، هنوز هم برای خودم حل نشده است. فعلا تصمیم گرفته ام که دوباره همین روزمرگی ها را بنویسم، بلکه پرتقال فروش این وسط پیدا شد.
*
*
ممنون از احوالپرسیهایتان و ببخشید که زودتر اعلام وجود نکردم. نمی شد.

۱ نظر:

پریسا گفت...

خوشحالم که دوباره نوشتی. مطمینم که همین چند خط و نوشتن از افسردگی، قدمی بسوی بهتر شدنشه. لیدی چطوره؟