۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه

تعجب

یک روز هایی بود که برایم مهم نبود خوب باشم و جماعتی بودند که فکر می کردند من خیلی خوبم. حتی با وجودی که به غیر از نمره ریاضی ام - همیشه خوب بوده- بقیه نمره هایم بد بود، فکر می کردند من از بهترین دانش آموزانی هستم که دنیا به خودش دیده است. آن روزها خودم می دانستم عددی نیستم اما آن جماعت نمی خواستند این موضوع را بپذیرند و من برایشان خوب بودم.
امروز اما واقعا دلم می خواهد خوب باشم، حتی برای نمره هایم هم زحمت می کشم، ولی بعضن آدم های آن جماعت حوصله ندارند مرا تحمل کنند. خوب دیدنم که پیشکش.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

1- ماجرای ملاقات با رئیس خوب پیش رفت؟
2- به نظر من که خیلی خوبی :)

banooH2eyes گفت...

به مهشید:

1-تا اسم پول می شنوند، آدم را پاس می دهند به یکی دیگه:) تا حالاش بد نبوده.
2- لطف داری! از اون آیکون ها با لپ قرمز!