۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

قارچ سمی

با اجازه دوستان، نظرهای پست قبل را در این پست می گذارم. اگر دوست داشتید که نظرتان فقط در همان کامنت دانی باشد، بگویید که از این جا پاکشان کنم. در آخر هم دوباره یک سوال.

روز به روز:
بنظر من آزادی یعنی هرکس بتواند راه خودش را برود و کسی جلوش را نگيرد و قضاوتش نکند. اين البته وقتی آدمها در يک جامعه و در تعامل با يکديگر هستند، مشروط به اين مي شود که مانع و مشکلی برای ديگران درست نکند و تعريف حد و حدودش سخت تر ميشود. مثلا يک مادر همه ی آزادی های يک زن غير مادر را ندارد چون تعهدی نسبت به بچه هايش دارد و باز همونطور که گقتم تعريفش سخت ميشود. بهمين دليل نشد که در باره ی پست قبلی نظری بدم.اما در مورد اين يکی که يک آدم رو تنها بردی در يک جزيره، کار رو راحت کردی.وقتی يک آدمی خودشه و خودش، آزاده که اينقدر بخوره تا دل درد بگيره يا اصلا نخوره و يا به انداره بخوره.***اگر چه که اگر از روشی خانوم محيط زيستیِ ما بپرسی. ميگه نه. آدمها به يک اندازه ای حق دارند از طبيعت بگيرند و بيشتر حق نداند. بنابراين اون آدم نميتونه 24 ساعت بخوره.***تازه اگر فکر کنيم که بدنمون هم موجوديتيه برای خودش و ما نسبت به اونهم مسیوليتی داريم، بعد ديگه فقط ميمونه به اندازه خوردن. نه ميشه اصلا نخورد و نه ميشه دايم خورد.

مریم:
به نظر من آزادی یعنی گزینه دو! چون تو آزادی چیزایی رو تجربه کنی که دوست داری به شرطی که ضرری به موجودات دیگه نزنه!اگه گزینه اول رو انتخاب کنی نه تنها آزاد نیستی بلکه اسیر خوردن شدی.گزینه سوم هم که نوعی مازوخیستی هست.چون نیاز به خوردن رو خدا در وجودمون گذاشته! اما گزینه 4 بسیار ایده آل گرایانه است.از واقعیت کمی دوره.خصوصا اینکه توی یه جنگل تنها سرگرمی جز خوردن وجود نداره!

نفر دوم:
در مورد این دو پست اخیر شما، من فکر میکنم که آزادی هم اصول و قواعدی دارد و بخش مهمی از قضیه ی آزادی برمیگردد به مبحث حق و حقوق: اینکه نه تنها آدمها که حتی طبیعت پیرامونمان و حتی اجزای وجود خودمان هم حق و حقوقی دارند که باید رعایت شوند.وجود ما به عنوان یک امانت که برای هدفی خلق شده، به چیزهایی نیاز دارد (نه فقط جسمی و مادی که نیازهای معنوی هم مدنظر است) که باید تامین شوند و از چیزهایی هم باید پرهیز کند در این صورت است که حق و حقوقش رعایت شده. در مورد محیط و آدمهای اطرافمان هم چنین مسئله ای صادق است.پس به نظر من لازم است که یک سری قواعدی داشته باشیم. هرکسی میتواند قاعده و قانون خودش را داشته باشد ولی اینکه قانونها از کجا آمده باشند و کدام جامع و کامل باشد بحث دیگری است.ممنون از این سوالهایی که طرح میکنید.

نونوش:
فكر ميكنم براي آن تعريفي كه تو ميخواهي بهش برسي مثال درستي نباشه ؟؟!!!
مامان فراز:
خوب به نظر من گزینۀ 4 درسته ولی خوب ممکنه در این بین یک سری فکرها هم به سرش بزنه که از گزینۀ 2 استفاده کنه، مثلاً اینکه نکنه بعدش غذا گیرم نیاد . اگه خیلی هم گرسنه نباشه و امید داشته باشه به چیزای بهتر و به این ترتیب به گزینۀ 3 متوسل بشه

مهشید:
البته آزادی مراتبی داره. در حالت حدی می شه گفت:آزادی یعنی اینکه اون آدم هر کدوم از این 4 گزینه که شما نوشتی رو بسته به میلش انتخاب کنه و کسی هم رفتارش رو تحلیل نکنه.

چند عدد روشن سازی:

1- در مثال پایین قارچهای سمی هم در جنگل بوده اند. از آن قارچ قرمزها که در کانال بی بی سی می گفت که در زمان خیلی کوتاهی آدم را می کشد.


2- اگر این موضوع را رو در رو با بانو به گفتگو نشسته بودید، بانو قبل از بحث یا شاید وسطهایش، حدود نیم ساعت برایتان دلیل می آورد که اولین دلیلش از در میان گذاشتن مطلبی با شما این است که خودش بهتر آن مساله را بفهمد. به نظر او افرادی که بدون دلیل و صرفا با تعصب برای متقاعد کردن دیگران با آنها صحبت می کنند، فقط و فقط، باعث اتلاف وقتند.

3- بانو در این مثال هایی که زده است، مفهوم "آزادی مطلق" را در نظر داشته است. به نظر او آزادی مطلق با "اختیار" فرق دارد. در ذهن او این چنین است که "اختیار یعنی قابلیت انجام عمل" در حالی که "آزادی یعنی عمل بدون قید و شرط، مخالف اسارت".

4- بانو، با توجه به این مفاهیمی که در ذهنش دارد و دو مثال زیر در مورد "وجود آزادی مطلق" شک کرده است. نظر شما چیست؟

هیچ نظری موجود نیست: