۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

این ور برم یا اون ور؟

تو همان آخرهفته ای که برایش یوووهووو کردم، پستچی یک نامه از سر کار برایم آورد که پاشو یک روز بیا سر کار و مشخص کن که چی کار می خواهی بکنی. از مرخصی زایمانم نزدیک یک ماه مانده است و اگر بخواهم استعفا بدهم، یک ماه جلوتر باید بگویم.


از ابتدا هم دلم نمی خواست که تا لیدی سه ساله بشود، تنهایش بگذارم. دلم هنوز هم همین را می خواهد. اما فکرهای جور و واجور هم راحتم نمی گذارد. فکر این که خب این کار را از دست بدهم، مگر به این راختی دوباره کار پیدا می شود. یا این که اگر سه سال وقفه بیاندازم، انقدر پشتم باد می خورد که دیگر نمی روم دنبال هیچ کاری. یا این که حوصله ام در خانه سر می رود و اخلاقم غیر قابل تحمل می شود. یا مثلا اگر پول در نیاورم، چی می شود. یا سابقه کاری ام خراب می شود. یا...


در نوشتن این متن کمی وقفه افتاد و بیشتر در موردش فکر کردم. به نظرم آمد، این که نوشته ام دلم می خواهد بمانم و عقلم نمی گذارد، زیاد هم درست نیست. شاید درست تر باشد که بگویم عقلم می داند که برای بچه من بهتر است که سه سال اول زندگی اش را با مادرش باشد اما دلم یا همان هواهایی که در سر دارم نمی گذارد که عقلم درست تصمیم بگیرد. هوای پول و سابقه کار و پست اجتماعی و این که در جواب این که روزهایت را چه می کنی؟ بگویم در قلب لندن می روم مهندسی می کنم و بچه ام را هم می گذارم نرسری* و ژست امروزی بودن هم بگیرم.


نمی دانم چه کنم. هر چه بیشتر فکر می کنم، بیشتر گیج می شوم. نمی دانم عقلم کدام گزینه را انتخاب کرده است. انقدر صداهای درونم بلند بلند و قاطی است که نمی فهمم کدامشان چه می گویند. کاشکی یکی یکی حرف می زدند و می شد تشخیصشان داد.


*
*


nursery



این هم عکس لیدی خانم ما.

۴ نظر:

آینه ای پیش رو گفت...

man ham ta hade besyar ziadii shabihe to bude am, vali banu jan az man be to nasihat rah e DEL ro boro, man ham baraye edameye tahsil be UK amadam va sefto sakht ham hadafam hamin bud va pesar kuchulu ke amad hameye apply ro kenar gozashtam va offer ham dashtam deffer kardam , ingahdr deffer kardam ata belakhare sukht!

vali alan ke minvisam barat be had e binahaytay raziam az tasmimam, man hamishe mikhastam ta 2 salegye bacham sare kar naram va aslan day care nare, az chand mah pish ham PhD part time shoru kardam va tasmim daram belkhare az January bezaramesh mahd

kheyli chiz ha miss shod in vasat baraye mani ke kheyli in prestyge haye ejtemaii pul kar dars hadaf va... mohem va por rang bude hamishe vali az in vaghfe binahayat raziam

boro beshin ba delet kahlvat kon motmaen bash bad nemibini

tulani shod vali hamishe anbuhi az moshtarakat tu inja hes mikonam ke in dafe nashod commnet anzaram

beboos khanume ziba ro

پریسا گفت...

تصمیم سختیه. من تنها چیزی که میتونم اصافه کنم اینه که سه سال بنظرم زیاده و دوسال کافیه. همینکه حرف زدن رو شروع کنه، میتونی بزاریش بره بیرون. دخترها هم که زود حرف میزنن. چه تُپُلیِ خوشگلی هم شده. ببوسش برای من.

ناشناس گفت...

بانو جان من هم دو دل بودم ... بسيار زياد ... با اينكه اطرافم كم نيست از زنان شاغلي كه هيچكدام با وجود بچه كوچك كارشان را رها نكردنداز جمله مادرم ، مادر همسرم ، خواهرهايم و تازه خودم هم كلي از شاغل بودن مامانم راضي بودم، اما من به اندازه آنها قوي نبودم . تازه شما كه خيلي خوشبخت تريد چون من فقط چهار ماه مرخصي زايمان داشتم . بالاخر تسليم شدم و ماندم خانه اما مثل چي پشيمان شدم. بالاخره در ده ماهگي دخترم برگشتم به كار اما با سمتي بسيار پايين تر و با كلي منت و بدبختي چون من هم استعفا داده بودم . و به اين سادگي ها بازگشت ميسر نبود اما يك ان همه چيز بهتر شد من ادمي شدم كه اين بار مادري كردن برايم لذتش دو چندان شد . روزي نزديك هفت ساعت كارمي كردم و بچه هم مهد بود در مواقع مريضي اش هم مامانم يا همسرم مرخصي مي گرفتند و پيشش مي ماندند يعني كمك داشتم مخصوصا از جانب همسرم كه بسيار موافق كار كردن من بود. ولي من اينبار وقتم برنامه ريزي شده بود باور نمي كني وقتي دخترم يك سال و هفت ماهه شد تصميم جدي گرفتم براي فوق ليسانس پيام نور اقدام كنم كه در كمال ناباوري همگان قبول هم شدم. من باور ندارم كه خانه نشستن مادر براي بچه بهترين ثمر را دارد چون به عينه هم تجربيات دوستانم را ديده ام و هم خودم تجربه كرده ام به هرحال خواستم تجربه ام را با شما قسمت كنم چون خودم خيلي خيلي سختي كشيدم

هنا گفت...

متاسفانه عکس تپل خانوم رو ندیدم اما راستش اگر این نوشته ات جنبه ی نظر سنجی داشته باشد من می خواستم بگویم ببینم راه بینابینی وجود ندارد؟ چیزی مثل نیمه وقت رفتن؟
در خانه ماندن برای من در غربت خیلی سخت بود و هست چون محصور می شوم...اما کار تمام وقت هم نمی توانم چون بچه ها خیلی نیازدارند به من. در ضمن خیالم از بابت مهد (اینجا)راحت نیست اگر اینجا نبودیم راحت تر تصمیم می گرفتم. تو هم بنشین برای خودت بنویس تمام مزایا و معایبش را بعد تصمیم بگیر. اینطوری توی مغزت کمتر سروصدا می شود و بهتر متوجه افکارت می شوی. با پریسا هم موافقم به نظرم همان دوسال هم خوب باشد پس بنایت را بگذار که یکسالش هم گذشته. به هرحال موفق باشی عزیزم!