۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

کوفت

تو رو خدا، وقتی می بینین یک زن شیرده که بچه اش از صبح مثل بلدوزر شیر خورده و نخوابیده و اعصاب براش نذاشته، خسته و کوفته و گرسنه رسیده خونه و از صبحانه هم هیچ چی کوفت نکرده و الان هم ساعت 4.5 شده و می خواد یک گاز به مرغ سوخاری بزنه، بهش نگین: با پوست می خوریش؟! اون هم با لحنی که یکی ندونه فکر کنه شما توییگی هستین. بابا، به کار خودتون برسین، شما را به خدا قسم!
*
ببخشیدها، این مرغ هم کوفتم شد و اگر اینجا نمی نوشتم شاید حناق می گرفتم! خوبه که این وبلاگ هست، گیرم نشه کسی کامنت بذاره. اصلا کسی نخواد که بذاره!
*
برم بخوابم تا لیدی بیدار نشده...

۱۲ نظر:

نندي گفت...

الهي بميرم!
حالا كدوم شير پاك خورده اي بهت گير داده؟ همسر؟
فقط من يك چيزي نفهميدم با پوست چه ايرادي داره؟

banooH2eyes گفت...

ولش کن! آشنا از اینجا رد می شه :)
مثلا منظورش این بود که حالا که این همه اضافه وزن داری، پوست مرغ را نخوردی هم نخوردی!

هنا گفت...

بانو جان چیزی که از ین چند پست قبل برمیاد اینه که انگار تحت فشاری...زودرنج شدی و دلتنگ...می شه فهمید این چیزها رو بعد از ضعف جسمانی که زایمان و شیردهی به آدم میده و شرایط تازه ی زندگی...
زودتر خوب بشی خانوم.

رامونا خانوم گفت...

واااا! منظورت چیه که با پوست می خوری؟! مگه مرغ سوخاری بدون پوست هم می شه؟! اصلا بدون پوستش که دیگه مرغ سوخاری نیست! خب می شه مرغ پخته!! اصل کار همون پوسته ست!

زرافه خوش لباس گفت...

يك اعتراف بكنم؟ من كه مرغ سوخاري رو با پوستش دوست دارم!!
البته اگر كسي همراهم باشه نمي خورمش.
يك توصيه ايمني هم داشتم. براي ارنج دستت آب گرم خيلي خوبه حالا استخر يا ماساژ در حمام. بعد هم تو كه تازه رانندگي مي كني سعي كن آرامشت رو حفظ كني چون موقع خستگي رانندگي واقعا خطرناكه

زرافه خوش لباس گفت...

يك اعتراف بكنم؟ من كه مرغ سوخاري رو با پوستش دوست دارم!!
البته اگر كسي همراهم باشه نمي خورمش.
يك توصيه ايمني هم داشتم. براي ارنج دستت آب گرم خيلي خوبه حالا استخر يا ماساژ در حمام. بعد هم تو كه تازه رانندگي مي كني سعي كن آرامشت رو حفظ كني چون موقع خستگي رانندگي واقعا خطرناكه

زرافه خوش لباس گفت...

يك اعتراف بكنم؟ من كه مرغ سوخاري رو با پوستش دوست دارم!!
البته اگر كسي همراهم باشه نمي خورمش.
يك توصيه ايمني هم داشتم. براي ارنج دستت آب گرم خيلي خوبه حالا استخر يا ماساژ در حمام. بعد هم تو كه تازه رانندگي مي كني سعي كن آرامشت رو حفظ كني چون موقع خستگي رانندگي واقعا خطرناكه

زهرا گفت...

سلام بانوی عزیزم
این چند وقت نوشته هات رو می خوندم. نمی شد نظر بدم. دوست خوبم این حساس شذن ها و خستگی ها برای من هم در حد خیلی بالایی تو این 2 سال ÷یش اومدو خیلی داغونم کرد. اما می دونم که تو می تونی این دوره رو با آرامش و قدرت بیشتری ÷شت سر بذاری. فقط حواست به خودت آرامشت سلامتیت و احساست باشه عزیزم.

banooH2eyes گفت...

به هنا: مرسی! امیدوارم. اخلاقم داره خیلی بد می شه. خدا به خیر کنه :)

به رامونا خانم: آره والله! من هم همین رو فورا گفتم. آخه مرغ سوخاری همه اش پوستشه.

به زرافه خوش لباس: من هم هیچ وقت مرغ را با پوست نمی خورم مگر سوخاری باشه. کاری هم ندارم که کی دور و برمه!
از رانندگی هم خیلی خوشم می آد. البته مدل چپکی اش یک کم سخته اما در کل حال می ده!
دستم را هم که نگو :)

به زهرا: تو همون دوست خودمی؟ اگر آره، بهتری؟ من که دارم درب و داغون می شم! برام ایمیل بزن و از خودت خبر بده.

پریسا گفت...

سلام، چند وقتی هی آمدم و رفتم ولی وقت خوب نداشتم که بنویسم. خدا قوت مامان خانوم! تا میتونی خودت رو اینجا خالی کن. از پستهای قبلی که جا موندم ولی در باره ی همین آخری، منهم در تیم تو هستم. همه مزه ی مرغ سوخاری به پوستشه.

مریم-مامان آوا گفت...

گوش شیطان کر گویا می توانیم کامنت نهادینه کنیم....
مرغ سوخاری بدون پوست که همانا همان مرغی است که برای بیماران سکته ای در بیمارستان قلب می پزند!!!!!
بخور تا کور شود هر آنکه نتوان دید...دخترک را هم با همان لبهای چرب و چیلی از کنتاکی ببوس!!!!

ضمنا ما نات اونلی شما را فراموش نکرده بودیم بات آلسو در آن دوران که نمی نوشتی هی به خودمان می گفتیم این عجب بچه ندیده ای است که دیگر وبلاگ نمی نویسد.ای بابا ! ما شما را از آن دورانی می شناسیم که خودمان وبلاگ نداشتیم و شما را در کامنتهای خانوم شین میدیدیم.

banooH2eyes گفت...

به پریسا: دلم برات تنگ شده بود. با خودم می گفتم من انقدر نک و نال کردم که حوصله پریسا را سر بردم!

به مریم: درود بر شما! مثل این تلویزیونهای ایرانی بخوان :) مرغ بیمارستان را خوب آمدی...
بچه ندیدگی را هم همین طور