۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

ماجرای طولانی دست من


تجربه اول: تابستان 87 در لندن
انگشت سبابه دست راست به طور مداوم گزگز می کرد. نگرانش شده بودم. وقت پزشک عمومی گرفتم. بعد از دو هفته که نوبتم شد، وقتی که مشکل را به او گفتم بدون هیچ معاینه ای گفت که اگر خوب نشد باز هم بروم پیشش! نه معاینه، نه ورزش، نه آزمایش، نه هیچ چی. تصور کنید که بنده برای این قرار مجبور بودم از کارم مرخصی بگیرم.

تجربه دوم: بهار 88 در لندن
سه هفته ای می شد که مچ دست راستم به شدت درد گرفته بود و نمی توانستم که زیاد تکانش بدهم. مثلا هر کلیک روی ماوس، گز گزی ایجاد می کرد که تا آرنجم تیر می کشید. با جستجو در اینترنت به مریضی کارپال تانل شک کرده بودم، اما می دانستم که مچ می تواند چندین جور بیماری داشته باشد. به خاطر تجربه قبلی و مدت زیادی که باید در نوبت بمانم و مرخصی نصف روزی که باید بگیرم و سفر نزدیک ایران، از دکتر رفتن در لندن صرف نظر کردم. دستم را بستم و درد را تحمل کردم.

تجربه سوم: بهار 88 در تهران
دوست پدرم از یک متخصص معروفی که استاد دانشگاه هم هست برایم وقت گرفت. آن هم پشت در اتاق عمل در یک کلینیک خصوصی. او با تاخیر نیم ساعته و خسته از عمل زانو، دست مرا در همان راهرو معاینه کرد. از من خواست که عکس رادیوگرافی برایش ببرم. بعد از حدود یک ساعت که عکس را بردم، در یکی از اتاق های آن کلینیک، تشخیص زیر را داد:
دست شما یک اشکال مادرزادی داره که تازه خودش را نشان داده. کاریش نمی شه کرد مگر این که از خدا بخواهی که دوباره از نو بسازدت. همه آدمها هم کامل نیستن و اشکالاتی دارن.
هر وقت که دستت درد گرفت، شبش ببندش و قرص بخور. باید با دستت مدارا کنی. مثلا پشت سر هم کار نکنی و بار برنداری و ... نمی دانم خودت باید زندگی ات را با این واقعیت هماهنگ کنی.
دست چپت هم به احتمال زیاد همین مشکل استخوانی را دارد و دیر یا زود این اتفاق برایش می افتد.

تجربه چهارم: بهار 88 در تهران- یک هفته بعد از تجربه سوم
به توصیه پدرشوهرم رفتم پیش دوستش که متخصص است و معروفیتش را نمی دانم. مرد مسنی بود. دستم را کمی بیشتر از متخصص قبلی معاینه کرد و عکس را هم دید. به عقیده او مشکل مادرزادی دیده نمی شد، ضمن این که مشکل مادرزادی 27 سال صبر نمی کند. تشخیص داد که شاید کارپال تانل داشته باشم، به هر حال خفیف و این که تاندوم شستم کشیده شده. یک احتمال دیگر هم داد و گفت که زیاد جدی نیست و ام آر آی معلوم می کند.
خودم خواستم که تا آنجا هستم ام آر آی هم بکنم با فرض بر این که کار از محکم کاری عیب نمی کند.

تجربه پنجم: بهار 88 – نصف شب در مرکز ام آر آی در تهران
پانزده دقیقه در دستگاه ثابت ماندم و به صداهای عجیب گوش دادم و فکر کردم که چرا بابام را تا این وقت شب بیدار نگه داشتم؟
تجربه ششم: بهار 88 در تهران
متخصص دوم با دیدن ام آر آی، تشخیص قبلی را تکرار کرد و گفت که آن احتمال هم درست نبوده است و مشکلی نیست. برایم قرص کلسیم و ویتامین دی داد، آن هم به خاطر نوع رژیم غداییم و کمبود آفتاب در لندن. قرصی هم داد که در صورت درد شدید فقط یک دوره مصرف کنم و یک آتل هم داد که هم مچم را ثابت نگه می دارد هم شستم را. گفت که مدتی از شستم برای تایپ استفاده نکنم تا بهتر شود. چند حرکت ورزشی هم داد که در فواصل کاری با هر دو دست انجام بدهم.

تجربه هفتم: بهار 88 در لندن
از طرف کارم باید دکتر اینجا هم معاینه ام کند. دیروز زنگ زدم که وقت بگیرم، گفت اول باید بروم پپیش پزشک عمومی که اولین وقتش دوشنبه 11 می است.
لینک مطلب نونوش از رفتار یک آقای دکتر.

هیچ نظری موجود نیست: